جرقه
به چشمان سیاه و روی شاداب و صفای دل،
گل باغ شب و دریا و مهتاب است پنداری.
درین تاریک شب، با این خمار و خسته جانیها
خوش آید نقش او در چشم من، خواب است پنداری.
تهران،شهریور ماه 1334
لحظه
همه گویند که: تو عاشق اویی.
- گرچه دانم همه کس عاشق اویند-
لیک می ترسم، یا رب!
نکند راست بگویند؟
تهران،مهر ماه 1334