جرقه
به چشمان سیاه و روی شاداب و صفای دل،
گل باغ شب و دریا و مهتاب است پنداری.
درین تاریک شب، با این خمار و خسته جانیها
خوش آید نقش او در چشم من، خواب است پنداری.
تهران،شهریور ماه 1334
لحظه
همه گویند که: تو عاشق اویی.
- گرچه دانم همه کس عاشق اویند-
لیک می ترسم، یا رب!
نکند راست بگویند؟
تهران،مهر ماه 1334
خیییییییییییییلی قشنگه
منم همیشه دنبال یه جایی بودم که تو اونجا حرف دلم زده شه.اونطوری میفهمم تنها نیستم.
فکر کنم پیداش کردم.وقتی وبتو باز کردم یه لحظه به وجد اومدم که واووو پیداش کردم.حتما بهم سر بزن
خیلی ممنون
اتفاقا اومده بودم وبت جای قشنگیه
بازم بیا این ورا
سلام
ممنون که سر زدین
شعرام همش مال خودم هستن
شعرهای شما هم قشنگ و قابل ستایش هستند
موفق باشید
سلام
خیلی ممنون که اومدی
بازم برای شعر های قشنگت بهت تبریک می گم
مرسی
منم لینک کردم موفق باشی
ممنون
با درود بر تو ایرانی
آقا این هم من خوشم اومد با حال بود من که دوست داشتم ..... میگم کارت درسته ..... حتما راست میگم .....
البته این شعر من نیست شعر مهدی اخوان ثالث و کارش واقعا درسته