زیر بارون من به یادت
میکنم گریه عزیزم
که نبینن اشک هامو
بی وفای نازنینم
یاد روزهایی که بودیم
ما برای هم همیشه
خالی از درد و غم و اشک
پر از شادی همیشه
یاد بارون های با هم
یاد کوچه های خالی
توی لحظه های آغوش
از همه دنیا فراموش
دست کدوم سایه بد
خلوت ما رو پاره کرد
تو رو گرفت از منو برد
دل منم شکست و مرد
شد آخر دنیای من
خنده تو برای من
من سخت پژمردم ولی
تو ساده خندیدی به من
اما حالا پشیمونی
که رفتی از کنار من
ولی هنوز به یادتم
بانوی قصه های من
یاد آور اشک های توست
بارون رو شیشه واسم
گریه نکن به خاطر
خنده آخر عزیزم
بعد تو کوچه خیس نشد
حتی تو بارون زیاد
هیچ کسی یو حتی منو
بعد تو کوچه راه نداد
هنوز تو کوچه های خیس
چیزی به جز یاد تو نیس
بیا که تا کوچه بشه
از گریه هام دوباره خیس
همیشه بخشیدی منو
به خاطر گناه من
منم حالا می بخشمت
بیا دوباره پیش من
یه حس عجیب خوب.ممنون از شعر جداییت.نمیدونم چرا این روزا شعر جدایی بدجوری به دلم میشینه.شعرات حس عجیبی داره فقط جسارته اما احساس میکنم یه کوچولو روشون کار کنی عالی میشه
نه بابا. این شعر جز اولین شعر هایی که گفتم فکر می کنم این جدید تر ها بهتر شده باشه
با درود بر تو ایرانی
آقا این کار خودت بود ..... کارت واقعا خوبه من که ازش خوشم می اد ....
آریایی
آره مال خودمه.........مرسی سینا جان
عااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارف سلام این شعرت قشنگ بود انصافا