جدال

روز اولی که دیدمت تو رو

چشماتو دیدم و عاشقت شدم


توی برق بی نظیر چشم تو

گرمی عشقو به چشم دیدم و دیوونه شدم


قلب من میگفت برو بهش بگو

عقل دیوونه می گفت خطا نکن


تو که دیدی که ندیدتت تو رو

چشم ازش بگیر و اشتباه نکن


دل می گفت پروانگی کن با دلش

می شه عاشقت بشه اون آخرش


تو جدال بی من عقلم و دل

عقل من برنده شد ، بی چاره دل


بعد اون روز دیگه حرفی نزدم

که تو رو دوست دارم با من باش


ولی کاشکی از چشام می خوندی

که هنوز دوست دارم آه ... ای کاش


صد دفعه به مرز گفتن رسیدم

که تو نازنینکم با من باش


کاش تو هم یه لحظه عاشقم بودی

عشق من ، عزیز من آه ... ای کاش

نظرات 8 + ارسال نظر
آلما سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:06 ب.ظ http://ghamabad.blogsky.com

سلام دوستم.بالاخره اومدم.شعرات قشنگه اما بذار یه انتقاد بکنم:چرا همه شعرات در مورد یه معشوق زمینیه؟چرا حالو هوای شعراتو یه تکون نمیدی؟این طور که پیداست پسر با استعدادی هستی.میتونی مثلا در مورد لحظه های قشنگ زندگیت ویا آدمای دیگه هم شعر بگی.در مورد خدایی که تو قبول داری ویا تلخی لحظه های جدایی وخییییلی چیزای دیگه

سلام از ماست. خوش برگشتی.مرسی.شاید برای اینکه آدم دنبال هر چیزی که باشه بیشتر درباره اون فکر می کنه و درباره اش حرف می زنه و این رو هم بگم داستان چند تا از شعر هایی که گفتم و اینجا هست و اینجا نیست کاملا واقعی هستش. دوست دارم اگر شعری می گم معنی داشته باشه و حرفی واسه گفتن حالا درباره هر موضوعی می خواد باشه. ممنون.راجع به موضوع هایی که گفتی شعر هایی گفتم ولی خب هنوز تموم نشده چون اون حس رفته هنوز برنگشته. چند تا شعر نصفه دارم که خیلی دوسشون دارم ولی فعلا که نتونستم کاملشون کنم.
ببخشید اگه طولانی شد.

آدمک دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:22 ق.ظ http://www.adamaka.blogsky.com

صد دفعه به مرز گفتن رسیدم ...

شعر دلنشینی بود


مرسی
گویا تو هم صد دفعه به مرز گفتن رسیدی؟ ایشالا بتونی بگی

غریب سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:01 ب.ظ http://www.gharibestan.com

سلام
شعر خوبی بود... کلمات و ایهام های خوبی بکار بردی
گرچه قافیه نداشت ولی خیلی از شعرها به دل آدم بر می گرده... ممکنه شعر گفته باشم که اصلا صنعت ادبی خاصی نداشته باشه و هیچ قاعده و قانونی رو رعایت نکرده باشم، اما واسه دل خودمه.. واسه خودم خیلی معنی داره
اینجاش به نظرم زیبا بود: دل می گفت پروانگی کن با دلش/می شه عاشقت بشم اون آخرش
موفق باشی

سینا جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 ب.ظ http://acepik.blogsky.com


بادرود

این نوع شعر گفتنت رو خیلی دوست دارم من که خوشم اومد
این شعر غزل وقصیده که نیست ..... چون چند بیت چند بیت با هم هم قافیه است
ولی اگه فقط حس خودت باشه خیلی دوت دارم
ولی برعکس آلما من معتقدم که در شعر تا اشاره مستقیمی به کسی می شود... نباید سریع به راحت ترین شکل فکر کرد
وگرنه کار حافظ تمام بود که اون طوری شعر می گفت گاهی به اشاره مستقیم به معشوق

پایدار باشید

آس پیک

سلام سینا جان
ممنون مرسی
اون قسمتی که گفتی ( ولی بر عکس آلما ... ) رو من نفهمیدم منظورت چیه میشه بیشتر توضیح بدی؟
زنده باشی هزار سال

آشناترین غریبه جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:26 ب.ظ

تو جدال بی من عقلم و دل
عقل من برنده شد ، بی چاره دل
.
.
.
.سلام
خوبی؟
واقعا که معرکه قلم میزنی
.
.
میخاستم بنویسم برات ولی نشد انشالله یه باره دیگه و این بار یه شعر شاد .شعری از عشق بازی ، از رنگ هوا و بوی آب
.
.
فعلا...

سلام
شرمنده می کنین آدمو
چی می خواستی بنویسی؟ ایشالا دفعه بعد

مرسی

آلما دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:15 ب.ظ http://ghamabad.blogsky.com

کجایی پس؟نیستی؟هر جا هستی مواظب خودت باش

جایی نرفتم. هستم. فقط چند وقته سرم شلوغه و اینکه چشمه شعرم هم به آب باریکه تبدیل شده در نبود عشق اینکه شعری نیست که بنویسم
مرسی که سر میزنی

آلما چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ق.ظ http://ghamabad.blogsky.com

ا چرا؟خوب درد دل کن یا حرف بزن .نمیدونم.مگه فقط باید شعر بنویسی؟پیشنهاد میکنم شعر کوتاهم بگو.یا احساست رو تو جملات کوتاه بیان کن.به نثر.نمیدونم فقط یه پیشنهاد بود

از چی درد دل کنم؟
فکر خوبی مرسی از پیشنهادت

آلما شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:15 ب.ظ http://ghamabad.blogsky.com

باید به آشنا ترین غریبه بگم که همونطور که خودتم گفتی بار شعرات همونیه که مینویسی.وفکر میکنم منظور پنهانی نداشته باشی.یعنی مفهوم ومنطوق شعرات همونیه که مینویسی.منم فقط خواستم کمکت کرده باشم.چون حس کردم وقتی نظر متفاوت منو بخونی ممکنه ایده جدیدی به ذهنت برسه.همین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد